کتونی جدید آرام گلی
عزیزم رفته بودیم برات لباس بخریم مغازه کفش فروشی و ازدور دیدی با دستت نشون میدادی بابایی ام گف بریم برات کتونی بخریم. سن یک سالو هفت ماهگی. اونقدر ذوق میکردی ک از پاهات نمیذاشتی دراریم. مبارکت باشه نفسم. ...
لباس یک سالگی برات درست کردم زیبای من
واکسن ۱۸ماهگی
نازگلم ؛امروزصبح یکشنبه ۹۹/۶/۱۷واکسن ۱۸ماهگیت و زدی. یکی به دستت و یکی به پای چپت. دستت درد نداشت ولی واکسن پات خیلی سنگین بود وگریه کردی خوشگلم. انشالله همیشه سلامت و محفوظ از بلاها باشی درونه دلم.
مامان گفتن:)))))
یدونه مامانی تو سن یک ساله ۶ماهگی دیگ کامل تونستی بگی مامان. تاماهای پیش تکو توک میگفتی ماما . الهی قوربونت برم شیرینکم.😘 ...
خندیدن شیرین تو ؛همچو عسل
دیدن پیام بازرگانی
یه دونه ی مامانی...
چقد دلم تنگ شده بود به ثبت خاطراتت دختر زیبایم
یک ماهی بود که نمیشد بیام تو وبلاگت هرکاری میکردم نمیشد.تااینکه بالاخره تونستم خیلی خوشحال شدم ک باز میشه برات مطلب بذارم و لحظات کودکی ات ثبت بشه.البته یک وبلاگ جدید درست کردم برات با همین آیدی ولی خیلی حیف بود ک مطالب پشت سر هم نباشه.حالادیگ با درست شدن همین وبلاگت نیازی نیست برم اونجا. خدارو شکر. ...
شیرین حرف زدنای آرام جان
خوشگل مامانی تو سن یکسال و پنج ماهگی یادگرفتی ؛وقتی یه چیزی تموم میشه میگی دموووم . مثلا چای میخوری تموم میشه میگی دموم فیلم تموم میشه میگی دموم غذا تموم میشه میگی دموم کلی ما میخندیدم و ذوق میکنیم به این شیرین حرف زدنات فندق ما.